پرسش :

مراد از فلسفه احکام چیست‌؟


پاسخ :
واژۀ فلسفه، کاربردهاى گوناگون و معانى متفاوتى دارد. گاه به صورت مطلق (بدون قید) و گاه با صورت پسوند (مبانى فلسفه، تاریخ فلسفه و ...) و گاه به شکل پیشوند (فلسفۀ اسلامى، فلسفۀ غرب، فلسفۀ هنر، فلسفۀ دین، فلسفه احکام و ...) به کار رفته است.

فلسفه به صورت مطلق، به معناى فلسفۀ خاص است؛ یعنى علمى که در آن از عوارض موجود از آن جهت که موجود است، بحث مى‌شود.1

واژۀ فلسفه هر گاه به صورت پسوند به کار رود، به معناى فلسفه‌اى است که حکما آن را به نظرى و عملى تقسیم کرده‌اند؛ عملى را شامل تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن دانسته‌اند و نظرى را به طبیعیات، الهیات و ریاضیات تقسیم کرده‌اند.

هرگاه فلسفه به گونۀ پیشوند آورده شود، معانى گوناگون از آن اراده مى‌شود که بیش‌تر آن معانى نو پیداست و در لغت نامه‌هاى کهن دیده نمى‌شود. براى نمونه «فلسفۀ اسلامى» به معناى آن بخش از مباحث فلسفى است که در میان اندیشه وران اسلامى مطرح شده و رشد یافته است.

در برخى از این واژه‌ها، فلسفه به علمى از علوم اضافه شده است؛ مثل فلسفه حقوق، فلسفه هنر، فلسفه تاریخ و ... در این واژه‌ها، فلسفه به معناى «علم‌شناسى» علم است. موضوع علم تاریخ، وقایع گذشته و تجزیه و تحلیل آن‌هاست، ولى موضوع فلسفه تاریخ، خود علم تاریخ است.

مراد از فلسفه، شناخت علّت تشریع احکام و نیز بیان برخى مصالح، اهداف و فواید موضوعات فقهى مى‌باشد.2 و اما مراد از احکام، حکم‌هاى تکلیفى حرمت، وجوب، استحباب، کراهت و اباحه است و افزون بر آن حکم‌هاى وضعى مانند: طهارت، نجاست، صحت و بطلان مى‌باشد.

پی‌نوشتها:
(1). بدایة‌ الحکمة، علامه طباطبایى، ص 6
(2). ر.ک: فصلنامه پژوهش‌هاى قرآنى، ش 3، ص 58-59؛ مجمع‌المسائل، آیت ‌اللّٰه گلپایگانى، ج 1، ص 107؛ مقاصدالشریعة «عمر بن صالح»؛ مقاصدالشریعه «یوسف احمد»

منبع: پرسمان قرآنی فلسفه احکام، سید علی هاشمی نشلجی، نشر جمال، 1390.